چند وقت پیش بود که ستارهی تمام وبلاگهایی که دنبالشون میکنم با عنوانِ «نامه به گذشته» روشن شده بود. دونه به دونهشون رو تو سکوت خوندم و بعد نشستم با خودم فکر کردم که اگه من هم تو این چالش شرکت میکردم چی به خودِ قدیمم میگفتم. و بعد کشف بزرگی کردم. فهمیدم که از گذشتهم راضیم و دلم نمیخواد هیچ کدوم از جزئیاتش رو تغییر بدم.
اگه بخوام به گذشته خودم نامه بنویسم، فقط در چند جمله مینویسم «تا میتونی از تک تک لحظاتت لذت ببر و عاشق همه جزئیاتش باش.»
مدت طولانیای به این چالش فکر کردم. در واقع تصور کردم که من الان همون فاطمه قدیمیای هستم که فاطمه سالهای بعد داره بهش فکر میکنه. به اطرافم نگاه کردم، به رختخواب بهم ریخته وسط پذیرایی، به بوی آخرین سیگار مریم تو خونه، به ظرفهای باقی مونده از شبنشینیمون تو سینک ظرفشویی، به نور طلایی و ضعیف عصرِ یک روز پاییزی و ابری. تک تک این جزئیات رو بلعیدم و فرستادمشون جایی از مغزم که هر وقت اراده کنم به راحتی به یادشون بیارم.
به همه جزئیات قشنگی فکر کردم که تو این بیست سال از جلوی چشمام گذشتن و من ندیدمشون. به همه دوستت دارمهایی که توی سینه پنهانشون کردم. به همه بوسههایی که دریغشون کردم با این فکر که "نکنه فکر کنه زیادی عاشقم؟" یا "با خودش نگه این چه دیوونهایه دیگه".
احساس میکنم که این روزها از ترسیدن خسته شدهم، از فکر به قضاوت آدمها و در عین حال سرشار از عشقم. عشقی که میخوام به همه آدمهایی که دوستشون دارم تقدیم کنم، همین الان، درست تو همین لحظه.
آره، من امشب، اینجا زیر نور ریسههای زرد اتاقم نشستم و به گذشته فکر میکنم. به رابطهی فراموش نشدهم. اما میبینم دلم نمیخواد پایان داستان رو عوض کنم، نمیخوام حتی زمانش رو کمی اینور و اون ور کنم اما یه شب که دلتنگی هجوم آورده بود، به مریم گفتم تنها چیزی که در حال حاضر دلم میخواد اینه که یک سال پیش بود و من بدون هیچ حرفی بغلش میکردم و تک تک جزئیات اون حال رو به خاطر میسپردم، همین و تنها همین.
و حالا میبینم که تمام حسرت زندگیم اینه که خیلی لحظات رو واقعا زندگی نکردم. این روزا اما دارم تمرین میکنمش و مطمئنم روزی میاد که فقط با بستن چشمام میتونم در زمان سفر کنم.
+خدا میدونه که چند بار دلم میخواست پُست بذارم اما این روزهای شلوغ (اما قشنگ!) فرصت نمیدادن و راستش دلم میخواست این پست اینقدر پراکنده نباشه اما شاید بهتر باشه تو این وقتی که دلم میخواد یه مطلبی حتما نوشته شه، کمالگراییم رو بذارم کنار.
درباره این سایت